این را روحانی سخنران می گوید، اینكه چرا به این روزها 'ایام البیض' می گویند، هر كس كاری می كند، معتكفین گوش می دهند، بعضی ها یادداشت می كنند، خادمان در آبدارخانه مشغول چیدن شیرینی ها و آماده كردن چای هستند، از سمت زنانه صدای گریه نوزاد می آید، روحانی با لحن طنزی میگوید: 'این معتكف كوچولو خسته شده برای رفع خستگی صلوات همراه با چای و شیرینی' .
همه صلوات می فرستند و خادمان با چای و شیرینی وارد می شوند. وقت مناسبی است برای صحبت با معتكفان، وقتی در جمع گروهی از جوان ها می گویم خبرنگارم و می خواهم از سه روز اعتكاف بنویسم پیشنهاد می دهند با 'سجاد ' حرف بزنم ... همه با خنده می گویند از خود گذشتگی كرده و آمده اعتكاف!
سجاد 22 ساله است، دانشجوی رشته مهندسی برق، بسیار خجالتی است و می گوید: بلد نیستم حرف بزنم.
بچه ها می گویند: بله بله ... سجاد كه شاگرد اول است فقط بلد است درس بخواند، الان كه ایام فرجه هاست باید در خوابگاه باشد و خودش را برای امتحانات آماده كند ولی با ما آمده اعتكاف .. این یعنی از خود گذشتگی!
سجاد هم همراه آنها می خندد، جمع با نشاطی دارند، به قول خودشان حاج آقایشان
'محمود قدمی' است 28 ساله است و دانشجوی كارشناسی ارشد ادبیات، چند روز پیش از سفر عمره مفرده برگشته است.
محمود می گوید: در سفر حج به خانه خدا پناه برده بودم، حالت معنوی غیرقابل توصیفی داشتم، ما كه در زندگی روزمره غرق می شویم معنویتمان خاكستری می شود، اما سفرهای زیارتی این غبار را پاك می كند، مراسم اعتكاف هم مثل زیارت است، زیارت خدا، اعتكاف بازگشت به معنویت و دوری از غفلت است.
جمع دوستان با شنیدن صحبت های محمود با صدای بلند احسنت احسنت می گویند و باز می خندند، چای و شیرینی هم به جمع می رسد، 'جهان طالبی' یكی دیگر از اعضای گروه و كارمند است، او برای همه چای و شیرینی برمی دارد و آخر سر می گوید: اعتكاف برای ما كه درگیر درس و كار هستیم نوعی بریدن از زندگی است، هر روز سر و كله زدن با ارباب رجوع، اجاره خانه، قسط های بانك، قبض ها، آخر هفته تلاش برای رسیدن به موقع به كلاس، جزوه برداشتن و ... آدم خسته می شود، می خواهد به یك آسودگی برسد، آرامشی كه آخرش بی حوصلگی نباشد بلكه امید آفرین بماند، سه روز تمرین بندگی و خود شناسی چنین آرامشی را به انسان می دهد.
بچه ها مشغول خوردن شیرینی و چای هستند، چند قدم آن طرف تر، مرد میان سالی ضمن گرداندن تسبیح مفاتیحی در دست گرفته و دعا می خواند، اسمش 'مهدی شعبان پور' است 52 ساله، مغازه لوازم التحریر دارد، می گوید: این سه روز اعتكاف هم فرصتی است برای پیدا كردن خدا و هم شیطان شناسی.
شعبان پور افزود: متاسفانه مظاهر فسق و فساد در جامعه زیاد شده و مراسم اعتكاف یكی از آئین هایی است كه می شود در آن با جوانان دوستانه صحبت و آنها را از گناه و اشتباه دور كرد.
این معتكف تاكید كرد: اعتكاف نه تنها نیاز جوانان بلكه نیاز بزرگترها هم هست چون هر كس در زندگی خود اشتباهاتی دارد كه باید از آنها توبه و خود را اصلاح كند برای توبه چه جایی بهتر از مسجد و اعتكاف.
صدای گریه نوزاد دوباره از سمت زنانه می آید، بلند می شم تا آن طرف هم بروم، 'جهان' در حال جمع كردن بشقاب های بچه هاست، می گویم: كمی به دوستتان كمك كنید جای دوری نمی رود، بچه ها در حالیكه بشقاب ها را به دست جهان می دهند می گویند: در جمع ما فقط جهان متاهل است و این كارها را خوب بلد است.
سری تكان می دهم و لبخند زنان از جمع شاد معتكفان جدا می شوم. آن طرف، سمت زنانه، 'زینب اصغری' 25 ساله، كودك هفت ماهه اش را روی پا گذشته و در حالیكه او را تكان می دهد قرآن می خواند، زینب پنج سال است كه به مراسم اعتكاف می آید و امسال همراه با فرزندش به این مراسم آمده، او می گوید: خیلی ها به من گفتند ممكن است با آوردن بچه كوچك به این مراسم اذیت شوم ولی من می خواستم دخترم با صدای دین آشنا باشد، صدای دین همین صلوات هاست، همین قرآن خواندن ها، همین شب زنده داری های معنوی است.
دختر كوچك زینب خواب و بیدار است، پستانك قرمز رنگش را می مكد و گاهی وقت ها چشم باز می كند و نگاهی به اطراف می اندازد و باز خوابش می برد، خانمی از بالای سرمان رد می شود و به زینت می گوید: دختر جان چادرت را روی بچه بینداز، پنكه روشن است سرما می خورد.
40 یا 45 ساله به نظر می رسد، اسمش 'راضیه قریبی ' است می گوید: پارسال دخترم كه كلاس دوم دبیرستان است هم همراهم آمده بود ولی امسال امتحان دارد و نتوانست بیاید.
راضیه خانم اعتكاف را معجزه ای در روحیه دینی دخترش می داند و معتقد است: اینكه تعداد نمازهای قضای دخترش به تقریبا صفر رسیده، اینكه دیگر روحیه پرخاشگری ندارد و سرگرمی هایی كه باعث بطالت وقتش می شد را كنار گذاشته بخاطر دو سالی است كه به اعتكاف آمده و بعد از آن آثار معتكف شدن را حفظ كرده است.
این بانوی معتكف دوست یابی های درست را یكی از فواید شركت در مراسم اعتكاف عنوان كرد و افزود: دخترم سال اول با اصرار من به مراسم آمد و سال دوم خودش برای نام نویسی پیش قدم شد، امسال هم كه نیامده همه اش پیامك می فرستد كه 'مامان یاد من باش' ، این نشان می دهد كه بچه های این دوره و زمانه قلب پاكی دارند باید راه هدایت آنها پیدا شود. در ضمن او در این مراسم اعتكاف دوستان خوب و موجهی پیدا كرده كه با هم در ارتباطند و خیال ما پدر و مادرها هم از طرف آنها آسوده است.
ساعت نزدیك 23 است، معتكفین آماده می شوند برای قرائت قرآن، چند خطی همراه آنها قرآن می خوانم، چقدر احساسات اینجا متفاوت است، اشك و لبخند، ترس و آرامش، انگار غیر از تو و خدایت كسی نیست، تو می گویی و او می شنود ، او می گوید و تو سراپا گوشی.
آرام از كنار زینب بلند می شوم تا كودكش از خواب بیدار نشود، در حیاط مسجد، ' سجاد ' كنار شیرهای حوض ایستاده و وضو می گیرد، از كنارش عبور می كنم و می گویم: التماس دعا ... در حالی كه پاهایش را مسح می كشد می گوید: صبر كنید ... من هرگز فكر نمی كردم كه روزی انگیزه ای بتواند مرا از درس و مشق جدا كند، بچه ها كه گفتند ... من خیلی درس خوانم!
لبخند زنان ادامه می دهد: امسال اولین سالی است كه برای اعتكاف آمده ام، راستش من شب های احیای ماه رمضان را خیلی دوست دارم چون فكر می كنم آن موقع خیلی به خدا نزدیكم ... ولی الان هم چنین حسی دارم، فكر می كنم واقعا خدا مرا به این مراسم دعوت كرده، شروع اعتكاف با ولادت حضرت علی (ع) است و پایانش با وفات حضرت زینب كبری (س)، به نظرم این یك نشانه است، یعنی كسی كه می خواهد با خدا باشد باید با اهل بیت (ع) بماند، با علی (ع) و عدالتش و زینب (س) و تبلیغ پیام های عاشورا، این رمز رو سفیدی در راه بی پایان خدا شناسی است.
سجاد كه اول مصاحبه می گفت بلد نیستم حرف بزنم زیباترین كلمات را برای اعتكاف كنار هم نشاند، من تند تند می نوشتم تا حرف هایش یادم نرود، او خداحافظی كرد و به داخل مسجد برگشت، از دور جمع قاریان قرآن را می دیدم كه عاشقانه كلام وحی را می خوانند ... چه جمعی هستند این خوبان آسمانی ... رو سفیدان راه خودشناسی و خدا شناسی.
در ایام البیض امسال بیش از یك میلیون نفر در ایران معتكف شده اند.ك/4
7340/599/608/506